دل غمدار
ارباب، صدای قدمت می آید هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب داغ غم تو می سوزیم یکبار دگر محرمت می آید
یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه كه به سرزمین طف در كرانه فرات می رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد كه: الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوت فیضانی است كه علی الدوام، زمینیان را به سوی آسمان می كشد و… بدان كه سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی كه در آن، چشمه خورشید می جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمی دارد در تپیدن؛ حسین، حسین، حسین، حسین. نمی تپد، حسین حسین می كند. یاران! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن، كه گذرگاه است… گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای كه كسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفكند؟… و مرگ نیز در اینجا همان قدر به تو نزدیك است كه در كربلا به … ، و كدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین كه از من و تو شایسته تر است. الرحیل، الرحیل! یاران شتاب كنید… .