يا زينب كبري (سلام الله عليها)
16 آذر 1390 توسط گم کرده ره
دردها مي چكد از حال و هواي سفرش
گرد غم ريخته بر چادر مشكي سرش
تك و تنها و دوتا چشم كبود و چند تا
طفل بي كس شده افتاده فقط دور و برش
روزها از گذر كوچه ي آتش، رفته
اثر سوختگي، مانده سر بال و پرش
با چنين موي پريشان و بدون معجر
طرف علقمه، اي كاش نيفتد گذرش
همه ي بغض چهل روزه ي او خالي شد
همه ي كرب و بلا گريه شد از چشم ترش