درياباش
06 دی 1390 توسط گم کرده ره
مردي از دست روزگار سخت مي ناليد، پيش استادي رفت و براي رفع مانع و رنج خود راهي خواست.
استاد ليوان آب نمكي را به او داد تا بخورد ، مرد به محض چشيدن آب نمك آن را پس زد و گفت خيلي شور و غير قابل تحمل است.
استاد وي را كنار دريا برد و به او گفت : همان مقدار آب بنوشيد و بعد از مزه اش پرسيد. مرد گفت: بهتر است مي توان تحمل كرد.
استاد گفت : شوري اين دو آب يكي است ولي ظرفشان با هم فرق دارد.
سختي و رنج دنيا هميشه ثابت است. اما ظرفيت ما مي تواند ليوان باشد يا دريا.
وقتي در رنج هستي بهترين كار بالا بردن ظرفيت و درك خود از مسائل است.
گاهي با تكرار همين دو كلمه همه چيز در نگاه دريايي ات محو خواهد شد:
دريا باش، دريا باش، دريا باش…