گم کرده ره



ساعت فلش

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اربعین لاله ها

24 دی 1390 توسط گم کرده ره

از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.

 حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم.

چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى».

 امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند!

 رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگى اند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند.

زخم عاشورا همیشه تازه است

پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند.

دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش برده اند.

زمین، پاییزش را از یاد مى برد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز.

سال ها مى گذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم.

اربعین لاله ها

بشیر!

وقتى به مدینه النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى آید.

نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «أخَىَّ اخَّى».

اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربوده است.

این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است.

بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند.

سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم.

بگذار آسوده ات کنم بشیر!

دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد. 

 1 نظر

بر اسرای کربلا چه گذشت؟

23 آذر 1390 توسط گم کرده ره
 حرکت اسرا از کوفه به شام
 در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام وقبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، وفقط زنهای هاشمیان برای اسارت به شام برده شدند.
واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ، شمر ملعون دستور داد سرها را جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند.
 1 نظر

به سوي شام

17 آذر 1390 توسط گم کرده ره

به سوی شام

مأموران ابن زیاد، خاندان پیامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را سوار بر شتران بی جهاز از شهرها و روستاها عبور می دادند تا شیعیان، درس عبرت گرفته، فکر مبارزه با یزید را از سر بیرون آورند.

کاروان اهل بیت رسالت علیهم السلام در روز اول ماه صفر سال 61 وارد شام شدند.

شمر (لعنت الله عليه) دستور داد سرهای شهدا را در میان کاروان قرار داده و اسرا را از مرکز پر جمعیت عبور دهند.
هنگامی که اسیران را از خیابانهای شام عبور می دادند، پیرمردی خود را به امام زین العابدین (عليه السلام) رساند و با لحن تحقیرآمیزی گفت:

خدا را سپاس که شما را کشت، شاخ و برگتان را سوزاند و امیرالمؤمنین (یزید) را بر شما پیروز کرد.

امام سجاد (عليه السلام) با اینکه از رنج سفر خسته و افسرده بود ولی با آوایی ملکوتی و چهره ای رئوف بدون اینکه خشمگین شود به پیرمرد فرمود:

ای مرد، آیا قرآن خوانده ای؟
بلی
 آیا آیه ی «قل لا أسئلکم علیه اجر الا المودة فی القربی»  را به خاطر داری؟
 بلی این آیه را بارها تلاوت کرده ام.

 ای مرد ما «ذوی القربی» هستیم؛ و سپس خود را معرفی کرد.

 تو رابه خدا سوگند آیا زین العابدین(عليه السلام) تویی؟
بلی.

پیرمرد از گفته ی خود پیشمان شد و گفت:
به خدا سوگند من هرگز ندانستم که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به غیر یزید و خویشان او خویشاوندی دیگر هست.

آنگاه اشک از دیدگانش جاری شد و عمامه از سر برگرفت و سر به آسمان بلند کرده و گفت:

بار الها من از دشمنان آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، از جن و انس، به سوی تو بیزاری می جویم.
سپس از امام پرسید آیا توبه ی من قبول است؟ حضرت فرمود: بلی، خدا توبه ی تو را می پذیرد و تو به ما خواهی پیوست.

یزید از این ماجرا آگاهی یافت و فرمان داد او را به شهادت رساندند.

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

گم کرده ره

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مدیریت فکر
  • دل نوشته
  • اصحاب امام حسین علیه السلام
    • حضرت زینب سلام الله علیها
    • حضرت ابالفضل علیه السلام
    • حضرت علی اصغر علیه السلام
    • حضرت علی اکبرعلیه السلام
  • روایات معصومین علیهم السلام
  • مهدی موعود علیه السلام
  • وقایع بعد از عاشورا
  • امام حسین علیه السلام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس